زنگ تفریح

دربند در یک روز بارانی

دربند در پاییز

من عاشق دربندم و اینو همه میدونن :)). میتونم به جرات بگم دربند تنها جاییه که وقتی میرم هیچ انرژی منفیو غم و غصه ای نمیتونه حالم رو بد کنه. حتی باشن هم من شادم:)) تو این مقاله می خوام تجربه یه بار دربند بازیم رو باهاتون به اشتراک بذارم. یه روز بارونی (6 آبان 97) که از چند روز قبلش با خواهرم تصمیم گرفته بودیم که بریم دربند و خب مسلما هوای بارونی، دو تا اسفند ماهی که عنصر وجودشون، آب هست رو از رفتن منصرف نمیکنه. بله اینجوریاست. بریم که صفر تا صد دربند تو یه روز بارونی رو با هم داشته باشیم.


صبح زود از ذوقم بیدار شدم طوری که انگار اولین باره دارم میرم دربند. حاضر شدم و منتظر تماس خواهر که بریم. خواهرم غذای مختصر و مفیدی درست کرده بود و گفت به همراه نون سنگک میارم. اینکه به این نکته غذا اشاره کردم داستان داره. سوار تاکسی شد و دیدم یه خروار نون دستشه گفتم چه خبره برای دو نفر آدم!!!! گفت اونجا سگ هست برای اونا هم نون برداشتم. گفتم اوخی راست میگی و اینگونه بود که علاوه بر بار و بندیل زیرانداز و غذا، دو کیلو هم نون برای سگ های مظلوم دربند، به کوله ام اضافه شد.
بعد از رسیدن به تجریش و دیدن حالو هوای بازارچه شو انواع و اقسام سبزی و میوه و … رفتیم که با ون بریم دربند. چند نفری پایین میدون پیاده شدن که برن کاخ سعد آباد و من به خواهرم گفتم که حتما یه روز هم باید برنامه بذاریم برای رفتن به کاخ سعدآباد.

مجسمه دربند

بعد از رسیدن به دربند، از ون پیاده شدیم و طبق روال اولین چیزی که نظرمون رو جلب کرد مجسمه دربند بود. هر دفعه که این مجسمه رو میبینم یا داستانش رو میخونم، بسی کیف می نُمایم. :)))

امیر قدم شاهی، تنها ایرانی که از رئیس جمهور وقت امریکا (جان اف کندی)، مدال شجاعت گرفت. داستانش رو حتما میتونید، ولی خب همیشه احتمالات رو باید در نظر گرفت و من برای اون یه درصدی که داستانش رو نمیدونن توضیح کوتاهی میدم. خیلی سال پیش یه هواپیمای امریکایی به قله زردکوه برخورد میکنه و سقوط میکنه. یه چتربار آلمانی برای نجات میره ولی چترش به صخره ها گیر میکنه و خودش هم اسیر میشه. اینجاس که امیر قدم شاهی، از بهترین های چتربازی (البته نه اون چتربازی، این چتربازی) و کوهنوردی ارتش، وارد عمل میشه و گروه رو نجات میده. این مجسمه یادبودی از این افسر ایرانی هست که تو دربند نصبش کردن.

این عکس رو من نگرفتم، یعنی یادم رفت از مجسمه دربند عکس بگیرم. پس براتون سوال پیش نیاد که چرا مجسمه دربند در یک روز بارانی، آفتابیه و دربند کاملا خشکه :q

مجسمه دربند

خب بریم سر سفرنامه دربندمون

تله سیژ دربند

تو ابتدای مسیر با خواهرم دو دل بودیم که با تله سیژ دربند بریم بالا یا پیاده! چند ماهی هست که تله سیژ فعال شده و همچنان ساخت و ساز دارن و چند غرفه فروش تنقلات و نوشیدنی گرم و سرد دارن می سازن.
نزدیک خروجی هم یه عکاس هست که ازتون عکس میگیره و اگه عکستون رو خواستین میتونین با پرداخت هزینه جداگانه عکستون رو تحویل بگیرید. هزینه تله سیژ هم به دو صورت هست. یعنی بلیط یک طرفه و دو طرفه. مسیر چیزی بین 6-7 دقیقه هست که نمای قشنگی داره و دربند و رستوران ها و سفره خونه هارو از ارتفاع میبینید و تو ورودی روستای پس قلعه پیاده میشید. بعد از پیاده شدن از تله سیژ، برای ادامه مسیر 2 تا راه دارید مسیر رو به پایین و مسیر رو به رو. پیشنهاد من مسیر رو به رو هست چون از داخل روستای پس قلعه میرید و منظره های کوهستانی بیشتر و قشنگ تری میبینید. اگه خواستید برید امامزاده ابراهیم، باید مسیر رو مستقیم برید، بعد از حدود 5 دقیقه به یه دو راهی میخورید که باید برید سمت چپ تا برسید به امامزاده. اینم بگم که ورودی امامزاده خیلی پله داره بعدا نگید نگفتم:)

ابتدای مسیر کوه نوردی دربند

اون هوای عالی و تمیز و خلوت دربند فقط گزینه قدم زدن رو برای ما روی میز میذاشت. پس گاماس گاماس شروع کردیم به بالا رفتن و من گوشی به دست که برای ژینولند عکس بگیرم. اولین عکسی که میبینید برای همون ابتدای دربند هست که تو تمام سال، سمت راست تصویر، بساط بلالی و سمت چپ بساط هله هوله برای لواشک خورها مهیاست. البته با توجه به تغییر فصل، توت و شاه توت و گردو و آلبالو و اینجور خوشمزه های دلربا هم میتونید کشف کنید.

دربند در یک روز بارانی

بعد از اون میرسیم به رستوران همیشه خوشگل باغ بهشت. اینکه میگم همیشه خوشگل واقعا همیشه خوشگله، شب، روز، پاییز، زمستون بهار همیشه این رستوران قشنگ و زیباست. وقتی میرید دربند، میبینید که اکثر مردمی که میان دربند مشغول عکس گرفتن با این رستوران خوشگل هستند.رستوران باغ بهشت دربند

کمی جلوتر باز چنتا رستوران بزرگ هست که یکیشون تعمیرات داشتن یعنی داشتن در ورودی به اون بزرگی رو تو اون سرما جابجا میکردن :| و جالب اینجاست که ما برگشتیم هیچ اثری از اون بریز و بپاش و گل بازیا نبود. انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده بود. در حدی که من در کمال تعجب به خواهرم گفتم عه!!! اینجا بود داشتن تعمیرات انجام میدادن ها!!! و آقایی که تو ورودی رستوران بود کلی بهم خندید و گفت بله همینجا بود. اینجوریاست. ما اینیم زبلیم. بفرمایید ناهار و قلیون :)

دربند در پاییز

تو همون ابتدای مسیر دو تا توریست اروپایی باهامون هم مسیر شدن که تمام طول مسیر رو لباشون لبخند بود و خانمه فقط کلمه “سلام” رو بلد بود. نا گفته نماند از ما عقب تر بودن ولی مثل فرفره ها اومدن و ما رو رد کردن و رفتن (رفیق های نیمه راه:|)

کوچه پس کوچه های دربند

ما آهسته و پیوسته و میشه گفت خرامان خرامان بالا میرفتیم و تو مسیر استراحت کوتاهی داشتیم. که عکساشو میبنید. رسیدیم به کوچه پس کوچه های دربند که من عاشقشونم.

کوچه های دربندکوچه های دربند

عکسی که پایین تر میبینید عکس پانوراما هست که سمت راست، یکی از قبرستون های دربند (یه قبرستون هم تو امامزاده ابراهیم دارن)، روبرو هم که ادامه مسیر دربند و سمت چپ، یه رستورانه که من چندین بار رفتم و میشه گفت کیفیت و غذاهاش ای بدک نیست.دربند تهران

این موجودی که میبینید مسیر رو بسته بود و نذاشت ما رد بشیم و از پشت اون تیرک چوبی رد شدیم تا اینکه این آقا پسره اومد گفت کاری نداره که رد شید. گفتم عزیزم:| آخه ما طرز رفتار با این موجود را بلد نیستیم و تنها چیزی که میدونم اینه که وقتی می خوان رد شن، کدوم سمت بایستم که خودشون یا بارشون بهم نخورن و له و خرد خاک شیر نشوم.

قاطر در دربند تهران یه خانم و آقا هم همزمان با ما که داشتیم میرفتیم، داشتن بر میگشتن که خانمه گریون و نالون بود که اون خر رو ببرید اونور من رد شم. من میترسم.
گفتم خانم کاری باهاتون نداره که فقط داره زیر زیرکی دید میزنه، نگاه میکنه و حالا هرزگاهی هم شاید یه لگدی بپرونه بهتون :). همسرش کلی خندید و گفت خانمه منو نگاه کن، ترس نداره خانم بیا بریم. تا اینکه اون آقا پسره کلا دست این موجود عزیز را گرفت و کنار دیوار نگهش داشت که خانم و آقا رد بشن.
اینکه این چهارپای عزیز رو یه جا موجود خطاب کردم یه جا خر دلیلش اینه که من هیچوقت از اینا سر در نیاوردم. خر، الاغ، قاطر :| نمیدونم به نظرم این قاطر بود ولی خب تو اصل داستان تغییری ایجاد نمیشه.

بریم ادامه دربندبازی مون

دوراهی شیرپلا و آبشار دوقلو

بعد از کمی پیاده روی میرسیم به یه دو راهی که من همیشه سمت چپ یعنی مسیر شیرپلا و آبشار رو رفتم. چرا البته یکبار هم تو برف و کولاک پارسال که بعد از مدت ها تهران یه برف مشتی به خودش دید، اون سمت رفتیم ولی در کسری از ثانیه برگشتیم چون مسیر کاملا برف داشت اونم برف سنگین و کوه نوردهای حرفه ای رو می طلبید.

دوراهی شیرپلای دربندناگفته نماند این دو راهی که تو عکس هم میبنید، تو مسیر رودخونه دربند هست و اون پایین چنتا اردک (شایدم غاز و مرغابی :| داستانه همون خر و الاغ و قاطره) جیگر هستن که من اکثر اوقات یه گپ و گفتی باهاشون دارم و براشون نون میریزم و این از جمله بهترین تفریحات بنده در دربند می باشد:q چرا که این عزیزان دل، حالت دیفالتشون همیشه گرسنه هست و با سرعت نور میرن دنبال خرده های نون. مورد داشتیم برای اینکه نون رو از دستم بگیرن حدود نیم متر پریدن بالا. (پلید هم خودتونید:))

از این موجودات خوشگل سر به زیر هم باز دیدم که عکسش رو اینجا آپلود میکنم برای یه دوست عزیز خارج از کشور که میگفت از وقتی اومدم اینجا خر ندیدم و عاشق چشمای این خرها بود. :)))) انصافا چشمای قشنگی هم دارن. از مژه هاشون هم که کلا نگم براتون.خر در دربند
و اینجا در این مرحله که حدود چند دقیقه بالاتر از اون دوراهیه پایین و عزیزان اردک هست، با زیبایی های دربند آشنا می شویم. تو این عکس هم یه موجود خوشگل با سربند و جینگیلی جات میبینید.

دربند در یک روز بارانی

همون نما در چارچوبی دیگر :))

ناهار و استراحت با همراهی سگ های درند

یکم جلوتر که رفتیم رسیدیم به چنتا مغازه و سفره خونه که آب میوه طبیعی می فروشن. جایی که من همیشه ازش آبمیوه می خرم تعطیل بود و فقط آخر هفته ها باز میکنه. :( یه آقای مسن که همیشه آهنگ های قدیمی و ادمین پسند میذاره. اونجا بود که من یادم افتاد ای دل غافل من میخواستم اینسری از یه مسیر جدید برم و اون مسیر رو رد کردم. به خواهرم گفتم صبر کن برم ببینم اونجا راه داره یا نه. رفتم و چشمتون روز بد نبینه با تعداد زیادی سگ روبرو شدم که مشغول شلنگ تخته انداختن تو کیسه های آشغال ها بودن از کنارشون رد شدم و میشه گفت طفلکی ها کاری با آدم ندارن. مسیر درست بود به خواهرم گفتم و اومد بالا و رفتیم یه جای قشنگ که چون مسیر ورودیش زیاد تو چشم نیست به طبع آدمیزاد کمتری میره اونجا و تمیزتر از باقی جاها بود. ولی اینم بگم مسیر ورودیش چنتا پله میخورد میرفت بالا و بعد مسیر خاکی بود و صاف. متاسفانه بعد از اون پله ها، پر بود از آشغال پرتقال و انار که اون عزیزان مغازه دار ریخته بودن اونجا. واقعا حیف اونهمه زیبایی بود که با آشغال میوه به اون روز انداخته بودن.

یکم جلوتر مسیر سر سبزی بود به همراه رودخونه دربند. شما فکرش رو بکنید هوا بارونی، خاک بارون خورده، صدای آب رودخونه دربند. اصلا میشه چنین جایی غصه خورد و دل به ناراحتی ها داد. ؟؟؟ اینجا فقط باید دستهارو باز کرد و یه چنتا نفس عمیییق کشید و لذت برد و گفت خدایا شکرت.

خلاصه که یک جا رو کنار رودخونه دربند، انتخاب کردیم. زیرانداز انداختیم و نشستیم به صحبت و لذت بردن از دربند جان. بعد یکم غذا خوردیم و بارون نم نم شروع کرد به باریدن. من بلند شدم تا یه دوری بزنم و وقتی برگشتم به خواهرم گفتم بدون اینکه بترسی و جیغ بزنی آروم پشت سرت رو نگاه کن.

یه سگ اومده بود پیشمون و خواهرم زود اون نون ها رو در آورد و گفت بده بهش بره من میترسم. (این ترسش دلیل داشت که بماند. نه نماند الان براتون میگم. خواهرم سری قبل که رفته بود دربند میگفت داشتم بهشون نون میدادم، نون تموم شد و به یه سگ نرسید.  سگه افتاده بود دنبالم و دندون قروچه وحشتناکی میکرد که خاله من نون میخوام، خاله یعنی چی؟ خاله به اونا نون دادی منم نون میخوام. خاله تازشم نوشابه هم باید بدی. خاله خامه هم دوست دارم. خاله راستی آخرین بار که موز خوردم یادم نمیاد، یدونه موز هم میگیری برام؟ و … خلاصه با روح و روان خواهر ما بازی کرده بود) نون رو براش انداختم و نرفت خواهرم گفت بنداز دورتر بره. گفتم بابا عزیز من این طفلی کاری باهات نداره انقد کتک خورده که یه سنگ کوچیک بندازی فرار میکنه و میره در افق های دور دست. بیا ببین و خم شدم که یه سنگ ریزه بردارم تا من خم بشم اون فرار کرد:\

از اون عکسا که حواست نیست هم ازش انداختم:))

سگ در دربند
چند دقیقه بعد که داشتیم قندیل میبستیم و قصد رفتن کردیم سگه باز اومد. خواهرم داشت از یه تخته سنگ بزرگ میرفت پایین که سگه به حالت خود شیرینی رفت سمتش، خواهر جان داد زد که آآآی نیا سمتم. سگه جوری خشکش زد سرجاش که من فقط دلمو گرفتم و شروع کردم به خنده و غش کردن. تا ما از کنارش رد بشیم تو همون حالت موند. بعد باهامون همراه شد. باقی نون رو به اون و چنتا سگ دیگه دادیم و راهی سفره خونه برای خوردن چای و گرم شدن شدیم.

برگشت به خونه از مسیر فرعی دربند

تو این سفره خونه گل من گلی و خوشگل نشستیم و کمی گپ زدیم و یه سرویس چای خوردیم و راهی خونه شدیم.

سفره خونه دربند تو مسیر برگشت به خواهرم گفتم بیا از یه مسیر دیگه که میخوره به داخل روستای پس قلعه بریم (همون مسیری که اگه از تله سیژ پیاده شید باید مستقیم برید تا بیفتید تو این مسیر). کوچه های روستای پس قلعه واقعا زیبا هستند. ساکت، تمیز، خوشگل و بارون زده. طبق معمول قبول کرد و واقعا لایک داشت که قبول کرد چه منظره ها و ترکیب رنگ های عالی ای از درخت ها و کوه دیدیم. عکساش رو میتونید ببینید.مسیر دربند

اینجا هم یه سفره خونه بود که دکورش خیلی برام جذاب و قشنگ بود. صاحب سفره خونه هم یه پیرمرد اهل دل و ساکن دربند بود و این سفره خونه زیر خونه اش بود. از اون صندوقچه قشنگ های قدیما هم داشت. اگه دقت کنید رنگش قرمزه و زیر موتور آبی رنگ هست.سفره خانه توچال دربند

حدود ساعت 5 عصر پایین دربند بودیم و تا کاخ سعد آباد پیاده رفتیم پایین و میشه گفت اون یه تیکه شد شهر اموات. ساکت و خلوت و سرد. منتظر بودم عین اون کلیپ مایکل جکسون، زامبی ها و مرده ها از زیر زمین و قبرها بیان بیرون که دیگه کار به اونجاها نرسید و تاکسی و مترو خونه و .:))


زیبایی های دربند تمومی ندارن و بهتون پیشنهاد میکنم تو فصل بهار و پاییز به هیچ وجه دربند رو از دست ندید و حتما یک بار برید تا هم حال و هواتون عوض بشه و هم یکم هوای تمیز تنفس کنید.

من که عاااااااااااشق دربندم شما چطور؟؟ (:

امتیاز کاربر: 5 ( 1 نتایج)

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا